حواسم پرته، فکرهای بیربط میکنم
ایدیدی دارم و فکوس و هی رد میکنم
اکثر لحظههام به کار عبث میگذره
خودم هم میدونم اینه شرح حال یه علاف
تنوعطلبم، یهو هوس میکنم
بیخیال میشم و راه رو عوض میکنم
یهدونه سر دارم، هزارتا سودا
نیمی از عمرم میگذره توی رویا
مبهوت و گیج، جست و گریز
به جایی نمیرسم، به جایی نمیرسم
به جایی نمیرسم، به جایی نمیرسم
تو من رو فراموش کن
این همه از من پیشرفتهتر
به نصحیتم گوش کن
میخوام یه شعر بگم واسه آهنگی که
توی مخ میکوبه و من رو به هم میریزه
چه جوری حسام رو یه جوری جلوه بدم
بخونم و بدونی که همونم، عاشق تنها
ولی فایدهش چیه فدای واژه شدن
رفتن توی متن و درگیر ترانه شدن
وقتی که حرفهامو روی کاغذ میارم
میبینم که چقدر خالیه جای تو اما
توی حمال، توی حمال
توی حمال
شبیه من هم نیست کم، آش دهنسوز هم نیستم
به نصیحتم گوش کن
تو من رو فراموش کن، به جای درآویختن
پیک آخر رو نوش کن
شاید این دل شکسته، این دل شکسته
در رو رو دنیا، در رو رو دنیا
بسته، بسته
یه حساب پاک، یه مرد با تقوا، یه آدم ناب
یه ریش سفید، کفشهای براق، کتشلوار گشاد
اسمش آقای پسته، یه مرد نمونهست، توی شهر ما مثلش خیلی هست
یه روز قشنگ تو خونه نشسته رو کوسن نرم
خانم خونه واسهی آقا آش میکنه گرم
ولی از فکر قدیمها که نمیشه گذشت
وقتی آقای پست دلش رو شکست
مادرش گفت زندگیت رو بچسب
یه سیلی که اشکال نداره
همینه که هست
پسر ارشد یه کم عقبموندهست
ولی با این حال مدیر کارخونهست
خیابونها رو دور میزنه با کمی ترس
دنبال عشق میگرده توی ولیعصر
اسمش آقای پسته، یه مرد نمونه
توی شهر ما مثلش فراوونه
دونه دونه خاطرات رو ورق میزنی
تو اتاقت نور رو کم کردی و الک میزنی
تو دفترت پر اسمهایی که میچرخن تو سرت
تنها یکیه که میتونه مو واستونه رو تنت
آه از عشق
شاید که داروی تو نیست
آه از حسرت
تیغی تو گلوی تو نیست
مشکلم بخت بد و تلخی ایام نیست
مشکلم پوشوندن پینهی دستهام نیست
مشکلم نون نیست، آب نیست، برق نیست
مشکلم شکستن طلسم تنهاییست
عاشقونهست، یک روزی هم حل میشه
یا که از بارش زانوی من خم میشه
زنهار … زنهار …
که من باد میشم میرم تو موهات
حرف میشم میرم تو گوشات
فکر میشم میرم تو کلهت
من بنز میشم میرم زیر پات
فقر میشم میرم تو جیبهات
گرگ میشم میرم تو گلهت
صدتا طرفدار داری
همه تو رو دوست دارن و ذهن گرفتار داری
دمت هم گرم، دمت هم گرم
دمت هم گرم، دمت هم گرم
نزدیک میشم، دور میشم
بلکه مقبول در این راه پر از استرس و وصلهی ناجور بشم
اینه قصهام، اینه قصهام، اینه قصهام …
من برق میشم میرم تو چشمهات
اشک میشم میرم رو گونهت
زلف میشم میام رو شونهت
من باد میشم میرم تو موهات
سیگار میشم میرم رو لبهات
دود میشم میرم تو ریهت
ای بخت سراغ من بیا
که رختخواب من با این خیال خامم گرم نمیشه
بیحصار اسرارم رو هی داد زدم
بی دلیل احساسم رو فریاد زدم
حیف از این روزها که من به فاک زدم
از تو بریدم، چون که خیری ندیدم
از وقتی که رفتی از پیشم دیگه خوابت رو ندیدم
اول هرچی که گفتی به جون خریدم
ولی کولی مفتی هرگز نمیدم
یه روز خوبی، یه روز بد
یه روز گرم، یه روز سرد
نمیشه درکت کرد
از دور، مثال یک گل زیبایی
ولی حیف که از نزدیک یه بلایی به سرم میاری
که دمام رو کولم بذارم و برم
از تو بریدم، چون که خیری ندیدم
از وقتی که رفتی از پیشم دیگه خوابت رو ندیدم
مگه خوابش رو ببینی، دیگه باج نمیدم
دیگه تنهاییهامو به حراج نمیدم
از تو بریدم، چون که خیری ندیدم
از وقتی که رفتی از پیشم دیگه خوابت رو ندیدم
تا کی رویاهات روی طاقچه بمونن
حرفهای ناگفته، شعرهای ناخونده
زیر گرد و غبار
تا کی از لای انگشتانت بریزن
مثل شنهای خشک، آرزوهای ریز و درشت
حافظهی خوبی هم که نداری
یا مغلوبی یا نه، یه انتخاب ساده
یا که تیغت برندهست، یا که کار و بارت زاره
حالا که فرصتها مثل برگهای توی باد
در حال و گذر، همه رو از یاد ببر
حساب کتاب خاصی که ندارن
یک دم بیاسایی از دست فکر و خیال
بار و بندیل رو بردار، چیزی رو توش جا نذار
برو دل رو بزن به دریا
یا مغلوبی یا نه، یه انتخاب ساده
یا که تیغت برندهست، یا که کار و بارت زاره
از روزهایی که میگذرن، از وعدههایی که تو دادی
از شعرهایی که نوشتم در وصف زیباییت
از شوقهایی که داشتم روز آشنایی با تو
چرا فراموشم نمیشه؟
چرا ته ذهنه همیشه؟
باید کند این دندون رو از ریشه
از پرسههایی که میزدم در کوچههایی پر از برگ زرد
از رنجهایی که کشیدم با جیب خالی
از فرصتهایی که سوخت در مالیخولیا
ترس، چرا به نزدیکم نمیای؟
آخه چه سودی داره این کار؟
از من از اصرار، از تو انکار!
از قصههایی که لزوما پایان خوبی ندارن
از جلوههایی که میبازن رنگ و رو گاهی
از عشقهایی که امروز خیال واهی
چرا فراموشم نمیشه؟
چرا ته ذهنه همیشه؟
باید کند این دندون رو از ریشه
خیلی وقته نمیای
خیلی وقته دیگه حتی نمیای به رویام
خیلی وقته تو ترانهسازی
تو ترانهسازی، تو ترانهسازی
تو ترانهسازی
خیلی روزها، روی خاکت میشینم
نمیخوام که نباشی توی دنیام
تو ترانهسازی، تو ترانهسازی
تو ترانهسازی، تو ترانهسازی
من فقط میخونم
انگار سی سال گذشته
هنوز یادم نرفته مسابقهی هفته
گاهی با خودم فکر میکنم
شاید هنوز موندم یه بچه
سیوسه
تموم خاطرههای پریشون و خوش رو دادم رفت
ولی حسش نرفته
یه چیزهاییش یادم هست
یه هفدهسالهی کور، رسیدم پشت کنکور
سراسری یا آزاد یا زبونم لال پیام نور
معلمهام میگفتن اگه میخوای برگردی با دست پر
یا باید مهندس بشی یا دکتر
اگه دستم برسه تموم سالیان رو با صد و چهل واحد عوض کردم رفت
من از جبر و هندسه، چی یادم مونده امروز؟
امروز!، امروز!
امروز!
سیوسه
تموم خاطرههای پریشون و خوش رو دادم رفت
ولی حسش نرفته
یه چیزهاییش یادم هست
یک، دو، سه
سیوسه