دارم یه راهی رو میرم، پر از سنگ و خار
سرزنشها رو شنیدم ولی گوشم نیست بدهکار
بذار چلچلهها بخونن که شده چلچلیم
ای کاش که هیچوقت کم نشه از این خل و چلیم
از این سودای آغازی دوباره، از این سر که سامانی نداره
از این شاخه به اون شاخه پریدم که این قصه سرانجامی نداره
میگن که بیراهه رفتی، با سر میری تو سنگ
میگن که داری پیر میشی، با طبیعت نجنگ
اما من یه کلهشقم که دل رو داده به باد
عاشق راه پر پیچوخمام، هرچی که دل بخواد
از این سودای آغازی دوباره، از این سر که سامانی نداره
از این شاخه به اون شاخه پریدم که این قصه سرانجامی نداره
میخوام برم یه جای دوری، فرار کنم از تقدیر زوری
میخوام در رو ببندم روی این آینده، گور بابای مردم، حرفهای سازنده
با این دنیای کور کاری ندارم، از این تنهایی شکوایی ندارم
از این شاخه به اون شاخه پریدم، دیگه عرض و تمنایی ندارم
دیگه عرض و تمنایی ندارم، از این دنیا تمنایی ندارم
تمنـــــا
رسوای عالم، کارنامهی پاره
چوب دوسر طلا، ایرادی نداره
از اون عشق آتشین چی مونده امروز؟
موهای سفیدم بیشتر شد دوباره
عمرش به سر رسید شعرهای نخونده
از فصل بهار ما دیگه چیزی نمونده
من از یادت نمیکاهم اگه سنگ هم بباره
همین شعر مریضم ویروس تو داره
جونم! کی گفته که پشیمونم؟
این کارنامهی پاره سیاه و پر ستاره
جونم! کی گفته که پشیمونم؟
این کارنامهی پاره تو دلش اسم تو داره
دورم رو خط بکش اگه اهل دعایی
که کست یه رابطه یه گربهست و یه ماهی
به من گفتی که خودخواهی فرصت رو هدر داد
حالا پیر و مردد بشین سر دو راهی
جونم به لب رسید از این حس که دوباره
از عمق وجودم سر داده یه ناله
که از یادت نمیکاهم اگه سنگ هم بباره
همین شعر مریضم ویروس تو داره
جونم! کی گفته که پشیمونم؟
این کارنامهی پاره سیاه و پر ستاره
جونم! کی گفته که پشیمونم؟
این کارنامهی پاره تو دلش اسم تو داره
رسوای عالم …
همهی قرصهایی که خوردم
همه اون روزهایی که مردم
همه بازیها روانی کردن ضد من تبانی
این همه دلهرهی واهی که شاید کردم اشتباهی
این همه خاری و تباهی نبود حقم
نبود حقم، اما کون لقم
چون من تو رو میخوام همین الان
فردا میترسم دیر بشه
تو رو میخوام همین الان
فردا میترسم دیر بشه
من تو رو میخوام همین الان
فردا میترسم دیر بشه
تو رو میخوام همین الان
فردا میترسم دیر بشه
نگاهم خشک شد به گوشی
محو عکسهایی که تو توشی
پریشون حال مثل یه موجی
حتی دلخوش به یه اموجی
همون هم از من دریغ شد
که بسازم از تو زوجی
این همه مهنت بیتوجیه نبود حقم
نبود حقم، اما کون لقم
من رو صدا کن، همین نزدیکم
زار و شکسته، دیگه تنهایی بسه
دیگه تنهایی بسه، دیگه تنهایی بسه
دیگه تنهایی بسه
قرنطینه شدم، از همه ترسیدم
این ویروس خسته در دنیامو بسته
دیگه تنهایی بسه، دیگه تنهایی بسه
دیگه تنهایی بسه
بذار بپیچه توی گوشم، دیگه نمیشه فراموشم
صدای تو زنگی که داره، تو رو میاره به آغوشم
تا کی توی راه تو بکوشم؟
بذار بچرخه روی پیشونیم، از این که خراب کردیم پشیمونیم
نگاه تو برقی که داره، از چشمهام میگیره پریشونی
حال من بدون تو رو نمیدونی
تا تو توی دنیایی هیچکس به کارم نمیاد
از عشق و شیاطین دیگه، از حسهای در هم تنیده
از سیر آرزو به عادت، به پژمردگی طراوت
این بادی که میکنه ریشه، هی بازنده میشی همیشه
تا کی پستی بلندی، فریاد گلایهمندی
تا کی …؟
وقتی که بالایی، سوداش میکنه آدم رو مست
ولی آخر شب میخوره با مخ زمین آدم مست
من نمیخوام از عشق و شیاطین دیگه، از شهوتهای دم بریده
دروغه عشق بینهایت، دروغه عشق بینهایت
دروغه عشق بینهایت، به هجو ذهنت رو نده عادت
دیگه خامم نکن، من از اون پختههام
از اون تهموندهها، از اون سوختهها
از اون سوزهایی که گداکش شدن
زده سرماش به دل که ناخوش شدم
بذار بهتر بگم، یه پکر خجستهام
دیگه مستم نکن، از اون بیجنبههام
تگری بازم و کف کوچههام
کف آسفالت دل شکوفه زدم
گاو احساس رو باهاش علوفه زدم
نزن این حلقه رو، که در دل رو بستهام
چون عشق همهش یه حرفه
همهش یه بازی، که دائم میبازی
عشق همهش یه حرفه
همهش یه بازی، که دائم میبازی
چرا من تلخ شدم؟ چه بیاعصاب شدم!
سمت فکرهای بد چرا پرتاب شدم؟
چرا منفی شده نگاهم به عشق؟
چرا دست چپم این شعر رو نوشت؟
چرا نق میزنم؟ یه میانسال خستهام!
من هم مثل شما یه روز مثبت بودم
توی ابراز حس بیلکنت بودم
نشد از کام عشق بگیریم یه لب
نشد از شور عشق بشینیم به تب
حالا هی در بزن! من در دل رو بستهام
چون عشق همهش یه حرفه
همهش یه بازی، که دائم میبازی
عشق همهش یه حرفه
همهش یه بازی، که دائم میبازی
یا مکن با پیلبان دوستی، یا بنا کن خانهای در خورد پیل
یا مکن با پیلبان دوستی، یا بنا کن خانهای در خورد پیل
من نکردم ادعا که فرهیختهام، یا آردم رو بیختم و الک آویختم
بهتره اول بدونی من کیستم، شاید آدم رویای تو نیستم
یا مکن با پیلبان دوستی، یا بنا کن خانهای در خورد پیل
یا مکن با پیلبان دوستی، یا بنا کن خانهای در خورد پیل
بیحساب و بیکتاب و پرخاشگر، بیثبات و بیحواس و کنکاشگر
عاشقهای سینهچاکت کم نیستن، حیف که من یکی از اون عزیزان نیستم
این دشت از عشق خالیست، تو قلبم دیگه جا نیست
شاید دوباره روزی بگیرم راه دیگری
راه دیگری …
آزاد از این هر دو جهانم زیبا رو، این قلب ما صدها هزار بار شد جادو
گم شدم تو این جهان هردمبیل، تو صف دل کس نذاشتم من زنبیل
ذره ذره محو شد اون تصویر رویایی من و تو توی قاب عکس
حالا هم دیگه دیره، رابطهمون تیره، تیره
انگشت سرزنش به سمت هم بیفایدهست
تو شریکمی، شریک جرم من
ما شریکیم، شریک جرم هم
ذره ذره افتاد تو دستانداز و شیشهی عمر رابطه شکست
دونه دونه آب شد اون حسهای رنگینکمونی مثل دونههای برف
تو شریکمی، شریک جرم من
ما شریکیم، شریک جرم هم
یادم نرفته، یادم نرفته، یادم نرفته
یادمه خال دستت رو، چشمهای نیمه بستهت رو
بوی تو رو ملافه رو، اون روزهای کلافه رو
زنجیر ما گسست، حیف
پشت سر پلها شکست، حیف
داستان عشق ما دود شد و رفت هوا
دلم برات تنگ میشه ولی
آخ چقد که تو خری
تو شریکمی، شریک جرم من
ما شریکیم، شریک جرم هم
تو از هزارههای دور آمدی،
در این درازنای خون فشان به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ به هر قدم طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامهی وفای توست
به گوش بیستون هنوز صدای تیشههای توست
زهی شکوه قامت بلند عشق که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه کن! هنوز آن بلند دور!
آن سپیده، آن شکوفهزار انفجار نور
کهربای آرزوست، کهربای آرزوست
کهربای آرزوست، کهربای آرزوست
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزاربار، هزاربار
هزاربار، هزاربار، هزاربار، هزاربار
بیافتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز، رو نهی بدان فراز
رو نهی بدان فراز، رو نهی بدان فراز
رو نهی بدان فراز
جایی ببرم که درد نباشه، دلدرد بگیریم از قهقههها
جایی که دود نباشه تو هوا، نابود نباشن انگیزهها
شیرینی عشقش بیارزه به تلخیهاش، بدبختیهاش، دلتنگیهاش
جایی ببرم که جنگ نباشه، سرهنگ نباشن دیوانهها
جایی که طنین ساز بپیچه تو هوا، لجباز نباشن معشوقهها
شیرینی عشقش بیارزه به تلخیهاش، بدبختیهاش، دلتنگیهاش
جایی ببرم که درد نباشه، دلدرد بگیریم از قهقههها
جایی ببرم که درد نباشه، دلدرد بگیریم از قهقههها
شیرینی عشقمون میارزید به تلخیهاش، بدبختیهاش، دلتنگیهاش