دیگه وقتش رسیدهعلی عظیمی
دلم میخواد از خواب پاشم یهروز
ببینم سایهت از سرم کم شده
هرچی دلم خواست بپوشم
وقتی فضول و هیز تو شهر کم شده
لازم نباشه حاشا کنم، از خود بودن پروا کنم
هر روز نگیرن حال مارو، عمامه ندزده خدا رو
از اعدام و تجزیه نترسونم
که صدها هزار مردم، صدها هزار پوسیده
مثل سیب کرم خوردهام، از تو پلاسیده
دیگه وقتش رسیده
فکر کن یه روز از خواب پاشیمو
دیگه، دیگه، دیگه اینا نباشن
با همه دنیا دوست بشیمو
دیگه بذر کینه تو ما نپاشن
نوروز بگیریم تو دلهامون
نوحه نباشه رو لبهامون
از کردستان تا زاهدان
تو همینگربهی ایران
خونهمون رو پس بگیریم و باز
صدها هزار لبخند، صدها هزار آرزو
یه زندگی نرمال، کنار هم، نه روبهرو
دیگه وقتش رسیده