دوباره، بوی خوبی میاد، فصل بهاره
نشستم، خیلی وقته تو نوبتم، بخت من کی میاد؟
میگن که راهش دوره ولی هیچکس نمیدونه، حرفهای تو خالی
کارنامههه داغونه، جای پای تو میمونه روی گل قالی
میترسم فصل من سر بیاد، کاری ازم بر نیاد
میترسم سالهای سال ز من آوازی بر نیاد
دوباره، سرانجامی نداره، کاری که توش اصراره
میجنگم، با فکرهای شوم و هر تغییری که اجباره
فصل من پر از رنگه، سرآغازش این آهنگه، یک راه طولانی
وقتی که دلم تنگه، پرآشوبه به مانند دریای طوفانی
میترسم فصل من سر بیاد، کاری ازم بر نیاد
میترسم سالهای سال ز من آوازی بر نیاد
بدون که فراموشت نکردم
بدون که فراموشت نکردم
خودم رو پریشون تو کردم
دل شکستهام، میگی که باش
از زندگی خستهام، میگی که باش
راهی نمونده، همه راهها روم بستهست
رازی ندارم که نباشه فاش
واژهی دلتنگی رو شنیدی حتما
احساسی نداری دیگه به من
عشق اگه فانوسه حتی به اندازهی کورهای شهر
چیزی نمیبینی! نگو که نه!
تو! تو اشتباه منی!
راهی که نمیشه برگشت
راهی که نمیشه برگشت
راهی نمونده، همه راهها روم بستهست
رازی ندارم که نباشه فاش
تو هنوز برام مثل یه رویایی
صبرم شده لبریز از این تنهایی
یه روز میفهمی که دیره
بارت رو بستی
کارت اینه
کارت این بوده
همیشه
پیر شدم از بس توی گوشت خوندم
یا اینکه بیخود منتظرت موندم
ولی این دل دیوونه
دست من نیست
کارش اینه
کارش این بوده
همیشه
مگه خوابش رو ببینم، ازم دوره یه فرسنگ
تموم اون چیزایی که یه روزی میخواستم بشم
شاید جای دیگهست
مال کس دیگهست
بهش نمیرسم
صد ساله دیگه هم
مزاح روزگاره
که فرصت بیشماره
تموم اون چیزایی که یه روزی میخواستم بشم
شاید جای دیگهست
مال کس دیگهست
بهش نمیرسم
صد ساله دیگه هم
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم بر روی میزند مشت
من از زمونه گله دارم
با عاشقی فاصله دارم
تا سرگشتگی راهی نمونده
شعرهای من قافیه دارن
تو پشیمونی از بس
روزها رو دادی از دست
من از زمونه گله دارم
با عاشقی فاصله دارم
تا سرگشتگی راهی نمونده
شعرهای من قافیه دارن
تو پشیمونی
صبح که میشه، پا نمیشه
توی تختش جا نمیشه
لای لاحاف هی میپیچه
دلش میخواد کله پا بشه
روز و شبش مفت گرونه
خودش اینو خوب میدونه
دور و برش پر کاره
ولی اون اعصاب نداره
خستهست، اون خیلی خستهست
از خودش خستهست
من میدونم
توی پارک قدم میزنه
به کلاغها سنگ میزنه
تو چمنها غلت میزنه
تا که وقتش پر بزنه
گربههه هی ونگ میزنه
به لباسش چنگ میزنه
یه گدایی لنگ میزنه
توی پارک آهنگ میزنه
میگه صبر کن
یه کمی صبر کن
خودش حل میشه
یه شب دیگه
صبح که میشه، پا نمیشه
توی تختش جا نمیشه
لای لاحاف هی میپیچه
دلش میخواد کله پا بشه
نگاهت عاشقونهست
تو نگاهت عاشقونهست
انگار آخر زمونهست
انگار آخر زمونهست
که با من مهربونی
میخوای پیشم بمونی
ای کاش از اول این چنین بود
عاشقونه
برو زاری نکن
تو بیتابی نکن
میخوام پیشت بمونم
تو با من مهربونی
میخوای پیشم بمونی
همیشه مهربون باش
عاشقونه
نشستی و نشستم
فرصت افتاده به دستم
که بگم چشمام رو نبستم
عزیزم، تو نمیدونی که چه کردی با دل من
تو نمیدونی
یعنی نمیدونی؟
سر راهت بشینم
دست کم دیده بشم
توی گوشت بخونم
تا فراموشت نشم
تو حواست جای دیگهست
عزیزم، تو نمیدونی که چه کردی با دل من
تو نمیدونی
یعنی نمیدونی؟
نشستی و نشستم
فرصت افتاده به دستم
سه شبه چشمام رو نبستم
چراغ رو خاموش کن
در تاریکی کن دقت
چیزی که میبینی
داره حقیقت
سیب سبز عمرم
افتاده توی جوی آب
گاهی نیمنگاهی
من رو دریاب
چرا نخوابیدی؟
فردا میری سر کار
سر کاری دائم
دست ازش بردار
فیتیله فردا تعطیله
فیتیله فردا تعطیله
چراغ رو خاموش کن
تاریکی کارش همینه
که توهمهاش رو آدم ببینه
به دیوارها گوش کن
ساعتها دارن میخونن
فردا رو فراموش کن
همکارهات همه دیوونهن
فیتیله فردا تعطیله
فیتیله فردا تعطیله
دیگه یادم نمیاد
خیلی ازش گذشته
دیگه حتی نمیدونم
نمیدونم که چی میخوام
نمیدونم که چی میخوام
سرم رو بالشه ولی خوابم نمیاد
ناراحتیهام رو دیگه یادم نمیاد
یادم نمیاد
گذشته گذشت
غروب چشماش رو بسته
میخوام خواب بمونم
میخوام هیچی ندونم
ولی خوابم نمیاد
سرم رو بالشه ولی خوابم نمیاد
ناراحتیهام رو دیگه یادم نمیاد
یادم نمیاد